محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ بچهها به او نمیگویند «خانم حسن زاده» یا «خانم معلم» مثلا، او را «خانم شاهنامه» صدا میزنند و «المیرا جادوگر»، چون از آن سکوی بلندتر از قد بچهها که اغلب معلمها علاقه دارند رویش بایستند و به دانش آموزان امرونهی کنند و هی بگویند «بخوان» و «حفظ کن» و «از بر بگو» پایین آمده، آمده پایین و پایش را گذاشته روی همان زمینی که پای بچهها رویش است. معلم نیست، هم بازی شان است. برایشان از اسطورهها میگوید، از کیخسرو و جام جهان بین، از دیو ایندر یا همان دیو بی نظمی. او مدت هاست با کلمات و بازیهایی که خلق میکند بچهها را به دل قصههای «شاهنامه» میبرد و برایشان از فردوسی بزرگ میگوید و حکمت و خرد. المیرا حسن زاده سال هاست که دغدغه اش شده دنیای کودکان، و هم وغمش آشنایی آن هاست با اثری که معتقد است هویت ملی ماست و میراثی گران بها. او کارشناسی و کارشناسی ارشدش را ادبیات محض خوانده و در دوره ارشد بیشتر با آثار عطار مأنوس بوده، اما در مقطع بالاتر، یعنی دکتری، گرایش ادبیات حماسی را دنبال میکند و موضوع رساله اش هم میشود «اقتباس از داستانهای شاهنامه». حسن زاده براین باور است که اقتباس دریایی است وسیع و بی کران، نکتهای که در روش آموزشی اش، یعنی «بازی و شاهنامه»، سعی میکند برای بچهها به خوبی جا بیندازدش. دقایقی با این پژوهشگر ادبیات حماسی گپ زدیم تا او برایمان از چالشها و زیباییهای آموزش «شاهنامه» به کودکان بگوید.
چند سال است در حوزه آموزش «شاهنامه» به کودکان فعالیت میکنید؟
من از سال ۱۳۸۸ پژوهش در حوزه ادبیات کودک را شروع کردم و از سال ۱۳۹۴ با «هورام»، کارگروه ادبیات کودک و نوجوان دانشگاه فردوسی، همکاری میکنم. پژوهش و فعالیت در حوزه «کودک و شاهنامه» را از سال ۱۳۹۵ آغاز کردهام.
چکیدهای از این سالها که با دنیای کودکان و «شاهنامه» در ارتباط بودید برای ما بگویید.
پیش از هرچیز، باید بگویم اصلا چرا وارد این حیطه شدم. حقیقتا از دیدن الگوهای تکراری برای آموزش «شاهنامه» که متناسب با نیاز کودک نیست رنج میبردم. متأسفانه، هنوز برخی از این روشها طرف دارانی دارد. برخی از مدیران مدارس یا خانوادهها تمایل دارند بچهها بیتهایی از «شاهنامه» را حفظ کنند و از بر بخوانند تا تشویق دیگران را داشته باشند.
این روش آموزش متناسب با نیازهای کودک نیست. متأسفانه، ما اغلب درگیر ظاهر میشویم و معنا را گم میکنیم. روزی که به طلب معنا، فارغ از خودنمایی و کمیت گرایی، وارد جهان «شاهنامه» و دیگرآثار شاخص ادبی بشویم، میتوانیم امیدوار باشیم که سرزمینمان و دنیایمان عوض بشود.
درنهایت، این دغدغه مندی و سالها پژوهش در حوزه کودک باعث شد تا سعی کنم پاسخی برای این سؤال پیدا کنم. چگونه میشود «شاهنامه» و اساطیر را با روشی جذاب و متناسب با نیازهای کودکان به آنها آموزش داد، روشی که ــ علاوه بر آموزش داستانهای جذاب «شاهنامه»، هم زمان توانمندیهای شناختی آنها را پرورش بدهد؟
برای پاسخ به این پرسش چه مسیری را پیش گرفتید؟
روشی خلاقانه برای آموزش «شاهنامه» به کودکان طراحی کردم به نام «بازی و شاهنامه». این روش درواقع مبتنی بر نظریات یادگیری، بازی، اقتباس، خلاقیت، هوشهای چندگانه و یافتههای اوژن سابوتسکی [متخصص روان شناسی رشد کودک]درباره فواید استفاده از واقعیت جادویی برای کودکان است. درنهایت، با بررسی این نظریات به این نتیجه رسیدم که با استفاده از بازیهای جادویی میتوانیم به اغلب شاخصهای تدریس فعال دست پیدا کنیم، شاخص هایی، چون لذت بردن کودک از فرایند آموزش، ارتقای توانایی حل مسئله، خلاقیت، و هوشهای چندگانه.
مقالهای مشترک با عنوان «طراحی روشی خلاق برای آموزش شاهنامه به کودکان» هم منتشر کردهاید.
بله. این مقاله یکی از مقالات مستخرج از رساله دکتری من است.
شیوه بازیها در این روش به چه صورتی است؟
بازیهایی را برمبنای علیتهای جادویی و دادههای اساطیری طراحی و در چهار دسته طبقه بندی کردهام که به ترتیب باید اجرا بشوند.
دسته اول بازیهای پیش زمینهای است که پیش از روایت داستان از این بازیها استفاده میشود. هدف اصلی در این دسته از بازیها کدگذاری کلیدواژههای اصلی داستان در ذهن بچه هاست. پس از یک یا دو بازی پیش زمینهای، بخشی از داستان «شاهنامه» روایت میشود.
در مرحله بعد، از بازیهای مروری برای تثبیت اطلاعات استفاده میشود. بنابراین، با کمک این بازی ها، داستان بارهاوبارها برای کودک تکرار میشود تا هم جزئیات را به خاطر بسپارد، هم با روایت و رویدادهای آن ارتباط برقرار کند.
دسته سوم بازیهای تجسمی است که به تصویرسازی شخصیتها و فضای داستان در ذهن کودک کمک میکند. درواقع، کودک تلاش میکند با استفاده از خلاقیت خودش شخصیتها و فضای داستان را در ذهن یا روی کاغذ ترسیم کند.
پس از طی این سه مرحله، کودک آماده انجام بازیهای نمایشی-داستانی است. در این دسته از بازی ها، کودک میتواند خود را به جای شخصیتهای قصه بگذارد و نظرش را درباره اعمال و گفتار و رفتار آنها مطرح کند و با تحلیل خود داستان را تغییر بدهد، به جای شخصیتهای داستان بیندیشد و صحبت کند. اینجاست که بچهها خودشان به عنوان اقتباس گر وارد میشوند و با متن داستان تعامل خلاق خواهند داشت.
اینکه بازیها مبتنی بر واقعیت جادویی است یعنی چه؟
یعنی داستانها و بازیها مبتنی بر علیتهای جادویی است و هر بازی یک داستان جادویی دارد؛ مثلا، در بازی «پری قصه گو» بچهها برای رهایی از افسون پری قصه گو باید با کلماتی که در جعبه این پری است داستانی بسازند.
نکته دیگر آن است که این بازیها اقتباسی از روایت ها، عناصر یا شخصیتهای «شاهنامه» و اساطیر ایرانی است؛ مثلا، بازی «جام جهان بین» را با اقتباس از داستان کیخسرو و جام جهان بین در «شاهنامه» طراحی کردهام یا بازی «دیو ایندر» را متناسب با خویشکاری این دیو ــ که در اساطیر ما بی نظمی است ــ طراحی کردهام.
منظورتان از تعامل خلاق کودکان با «شاهنامه» چیست؟
کودکان در این روش داستان «شاهنامه» را به خوبی برمبنای روایت اصیل و موثق فرامی گیرند. اما در بازیهای نمایشی و داستانی باتوجه به نیازهای جامعه و افکار خودشان با روایت «شاهنامه» ارتباط برقرار میکنند. دنیای امروز بیش از هرچیزی به آگاهی و صلح نیاز دارد؛ و «شاهنامه»، با بازیهای خلاق، مدخل مناسبی برای ارتقای هوش درون فردی و میان فردی کودکان است. به عنوان مثال، در بازی «معبد ذهن»، که یکی از بازیهای نمایشی-داستانی است، کودکان وارد ذهن شخصیتهای داستان میشوند و دلایلی برای اعمال آنها پیدا میکنند و پس از آن به دادگاه اردیبهشت میروند تا راهکاری برای صلح بین دو طرف دعوا پیدا کنند.
در مقالهای به این اشاره کردهاید که نقالی برای کودکان در سنین پایین مناسب نیست. لطفا، دراین باره بیشتر توضیح دهید. آیا باید هنری، چون نقالی را منسوخ بدانیم؟
نه! ببینید نقالی یک هنر باستانی و ارزشمند است و حفظ این میراث اهمیت دارد. مشکل اینجاست که ما اغلب در هر کاری ناتمامیم؛ همه چیز در سطح ظاهر میماند و عمق پیدا نمیکند. اولین قدم برای آموختن «شاهنامه» این است که داستان و ابیات آن را از تصحیح و شرحهای معتبر مطالعه کرده باشیم.
بسیاری از نقالهایی که میبینم از این هنر ارزشمند فقط فریادزدن را یاد گرفتهاند. بسیاری از آنها ابیات را به درستی نمیخوانند و شنونده نمیتواند با روح و معانی بلند این اثر ارتباط برقرار کند. به گمانم، فردوسی هم این را از ما نمیخواهد. دکتر ژاله آموزگار سخن ارزشمندی دارد؛ میگوید: «شاهنامه را ابتدا دقیق بخوانید، بعد دوستش بدارید؛ نگذارید شاهنامه مدی شود خالی از معنا». افزون بر نقال ها، متأسفانه، بسیاری از مربیان هم شناخت کافی از «شاهنامه» ندارند و در روایت داستان دخل وتصرفهای بسیاری میکنند که در مقام آموزشْ این اشتباه بخشودنی نیست. ما ابتدا باید داستان را برمبنای تصحیحی معتبر (دکتر خالقی مطلق) برای کودکان روایت کنیم، بعد با بازیها به آنها اجازه بدهیم که خلاقانه وارد داستان بشوند و روایت خودشان را بسازند. درنهایت، شخصا هنر نقالی را برای کودکان زیر دوازده سال توصیه نمیکنم.
آیا از دیدگاه شما «شاهنامه»، و به طورکلی متون کلاسیک، باید غیرمستقیم به کودکان آموزش داده شود؟ برخی معتقدند کودکان باید مستقیم با اصل اثر درگیر شوند. دیدگاه شما دراین باره چیست؟
نظریات نوین یادگیری بر اهمیت تدریس فعال تأکید دارند؛ و این روش به ویژه برای آموزش کودکان بسیار مؤثر است. در تدریس فعال، نقش معلم به عنوان تسهیلگر برجسته میشود؛ معلم، به جای انتقال مستقیم داده ها، تفکر کودکان را هدایت میکند تا خودشان پاسخها را کشف کنند. در روشهای سنتی، معمولا بر کمیت و حافظه تأکید میشود و کودکان به عنوان دستگاههایی برای ذخیره سازی اطلاعات درنظر گرفته میشوند، اما در تدریس فعال، هدف آموزش شیوه اندیشیدن و تقویت توانمندیهای شناختی و هوشهای چندگانه است.
این اهداف تنها زمانی محقق میشوند که یادگیری برای کودک تجربهای جذاب و لذت بخش باشد. اگر مربی بتواند با روشی خلاقانه و جذاب کودکان را با یکی از داستانهای «شاهنامه» آشنا کند و بذر علاقه را در دل آنها بکارد، آنها خودشان در آینده با اشتیاق به سمت کشف و مطالعه سایر داستانهای «شاهنامه» خواهند رفت.
بازخوردهایی که احیانا از اجرای این روشها گرفتهاید چگونه بوده است؟
از سال ۱۳۹۷، ازطرف «قطب علمی فردوسی و شاهنامه» و «هورام»، بارها ــ حضوری و آنلاین ــ دورههای مربی گری «بازی و شاهنامه» برگزار کردهام. مربیان زیادی از ایران و خارج از کشور این روش را فراگرفتهاند و خود بازخوردهای مثبتی دریافت کردهاند. اما همچنان چالشهایی وجود دارد.
متأسفانه، برخی از مدیران مدارس فقط به دنبال نمایشهای ظاهری هستند و به عمق یادگیری توجه نمیکنند. یکی از مربیان به من میگفت که مدیر مدرسه به او اعتراض کرده که چرا مدام بازی میکند، و انتظار داشته بچهها فقط ابیاتی از «شاهنامه» را بخوانند تا به والدینشان نمایش دهند. این نگاه سطحی و کمیت گرایانه مانعی جدی برای یادگیری عمیق است.
این بغض فروخوردهای است که سال هاست در گلوی من است. همین روشها و اهمال کاریها باعث شده بچهها بتمن و مرد عنکبوتی و هالک را بشناسند، اما رستم و زال و اسفندیار و کاوه را نشناسند. کلیپی میدیدم که مصاحبه کننده از کودکان میپرسید، اگر رستم با هالک یا مرد عنکبوتی بجنگد، چه اتفاقی میافتد.
حتما میگویند هالک رستم را میکشد!
جملههایی که گفتند خیلی دردناکتر بود و به نظر من یک زنگ خطر جدی است. اکثر کودکان قهرمان ملی شان را مغلوب میکردند؛ مثلا میگفتند: «رستم زیر پای هالک له میشود!»
گناهی به گردن بچهها نیست، این تقصیر ماست. فیلم نامه ها، بازی ها، انیمیشن ها، همه، تکراری است و بدون کوچکترین دانشی درباره اقتباس. بچه همه آنها را پس میزند، چون عاری از هرگونه خلاقیتی است.
جایگاه «شاهنامه» در زندگی خود شما کجاست؟
من گم شده هایم را در «شاهنامه» و اسطورهها پیدا میکنم. اندیشه اسطورهای این آزادی را به من میدهد که جهان را به شکلی که دوست دارم تجربه کنم و، ازطرف دیگر، تلاش کنم تا جهان را به شکلی که میخواهم دربیاورم. درمواجهه با موقعیتها و چالشهای زندگی، بارها به خودم گفتهام این هفت خان توست که باید از آن گذر کنی. «شاهنامه» برای من، نه فقط یک متن ادبی، که راهنمایی برای زندگی است.